به گزارش شهرآرانیوز، اینکه جنگ تا کی ادامه داشت، کسی نمیدانست. آنها که کارشان دفاع بود، شبانه روز خدمت کردند و، اما میان همه خدمتگزاران، یکی از اقشاری که پای کار ماندند و دیده نشدند، اهالی رسانه بودند. آنها که نامشان خبرنگار و عکاس رسانه است، ماندند تا روایتگر اخبار و وقایع باشند. از جنگ گفتند و اتفاقاتش را شرح دادند؛ روز و شب. بعد از آتش بس هم به کار روزمره خود برگشتند. یعنی که تعطیلی در کار نبود. اما هرگز دیده نشدند. ۱۷ مرداد امسال هم مانند سالهای گذشته روز خبرنگار است و ما این روز را بهانهای دانستیم برای پرداختن به اهل رسانه، به خودمان، به آنها که بی پروا در دل جنگ دوازده روزه ماندند تا آنچه میبینند و میشنوند، به گوش دیگران برسانند. این گزارش، تنها چهار روایت از میان آن همه خبرنگار است که قطعا تجربههای سخت و مهمی از روزهای جنگ داشتند. باشد که جنگ برای همیشه از این سرزمین رخت بسته باشد و خواندن این روایت ها، تنها ثبت کردن تجربیات هم وطنانمان باشد.
مهدی پناهی
سردبیر خبرگزاری آنا
تجربه من از جنگ به مشاهده مناطق جنگی جنوب بازمی گشت و شنیدن روایتهایی از دفاع مقدس، پشتیبانیها و حتی نقش رسانه در آن جنگ، اما از قدیم گفتهاند که شنیدن کی بود مانند دیدن؟ جنگ اخیر هم با تجربه قبلی خیلی تفاوت داشت. مسئله ریزپرنده ها، پدافند و عملیاتی که شبانه اتفاق میافتاد، همگی به دلیل رویارویی، برای همه و همین طور خبرنگار و اهل رسانه تازگی داشت. نکته دوم این است که هرقدر هم برای جنگ آماده باشید، تا زمانی که صدای گلوله و انفجار را نشنوید، هیچ وقت دلهره و شوک واقعی پس از آن را درک نخواهید کرد. ما در این ایام زیر آتش پدافند و تحرکات نظامی این را حس کردیم و دلهرهای را که هرگز تصوری از آن نداشتیم، درک کردیم، اما هیچ کدام مانع فعالیت ما نشد.
بالاخره رسانه وظیفهای دارد؛ همان طور که رهبر معظم انقلاب هم در پیامهای بعدی شان بیان کردند که نقش رسانه، اهل قلم و سخن این بود که عظمت و ایستادگی مردم و فداکاری نیروهای نظامی را باید روایت میکردند. به همین دلیل بچههای تیم رسانه ما علی رغم تهدیدهایی که نسبت به مکان و ساختمان شده بود، به کارشان ادامه دادند و تلاش کردند روایت امید و پیروزی را در قالب چندرسانهای و فضای مجازی ادامه بدهند.
وقتی در دل ماجرای جنگ قرار گرفتیم، تنها خلأیی که در فضای رسانه احساس کردم، این بود که در واقع همه منتظر بودند یک نفر بگوید که چه کار کنند، درحالی که فضای رسانه و کار رسانه منتظر هیچ کس نیست و همه باید وظیفه خود را پیش ببرند. وگرنه به لحاظ مهارت و توانایی مهارتی همه پای کار بودند. هرچند که اوج جنگ خیلی اجازه فعالیت رسانه به شکل عادی را نمیدهد؛ چون ابهاماتی وجود دارد و همه چیز را نمیتوانیم منتشر کنیم. به عقیده من اوج فعالیت رسانه، تشییع باشکوه شهدا بعد از توقف جنگ بود. همکاران ما چند موقعیت همچون بهشت زهرا (س)، حرم حضرت عبدالعظیم و امام زاده صالح در شهرها را پوشش دادند تا مردم ایران و سایر نقاط دنیا متوجه این موضوع و عظمت شهدای عزیزمان بشوند.
همکاری با رسانههای شهرستانها سامان دهی شده نبود ولی در فضای گروههای کاری و به خصوص در حوزه اقتصاد هم فکری و گفتوگو، درباره شیوه روایتها بود یا مدیریت بحران. بیشتر پشتیبانی فکری با هم داشتیم. به هر حال باید مدیریت بحران کنیم و طوری اطلاع رسانی کنیم که مانع گسترش شایعات شود و خودمان هم شایعه ساز نباشیم. به عنوان مثال متوجه شدیم که نباید فیلمهای لحظه اصابت را منتشر کنیم و به تدریج فضای رسانه این موضوع را درک کرد و شاهد بودیم از روز دوم و سوم بسیاری از رسانهها و کانالها صرفا به انتشار متن، کفایت میکردند. درعین حال رسانههای محدود و البته بی نام ونشانی هم بودند که همچنان خلاف امنیت ملی عمل میکردند.
هرشهروند، یک انسان رسانه است و در این ایام، وظیفه اش حمایت از نیروهای نظامی است. هم بلاگرها در جهت شفاف سازی رفتارهای وحشیانه رژیم صهیونسیتی عمل کردند و هم حضور شهروندان در این راستا مؤثر بود.
عقیل رحمانی
دبیر خط قرمز روزنامه قدس
من سه بار لبنان رفتم و در منطقه صفر درگیریها حاضر بودم، تاجایی که رژیم صهیونیستی پانصد متر با ما فاصله داشت. ورود خبرنگار ایرانی به آنجا خودش یک بحران است؛ چون هیچ حمایتی نمیشوند، درحالی که خبرنگار بی بی سی تحت حمایت در آنجا حاضر میشد. منِ خبرنگارِ ایرانی جای خواب هم نداشتم. برای خوردوخوراکم و تردد هزار مشکل داشتم. ولی غیرتی نسبت به خط مقاومت داریم. یک سال ونیم پیش کلیپی در لبنان گرفتم و گفتم اگر اینها اینجا مبارزه نکنند شما باید در تهران مبارزه کنید. همین اتفاق هم افتاد و خیلی از مردم خودمان، بلاگرها و هنرمندان وارد شدند و پای انقلاب و نظام ایستادند. صداها را که بالای سرمان شنیدیم، تازه فهمیدیم که جنگ یعنی چه. بعد از این اتفاقات است که متوجه میشوید بخشی از مبارزه آنها در لبنان برای خودشان بوده است و بخش دیگری برای جهان. ما مسلمانیم و قاعده ما خاک نیست و جهان اسلام است.
چند روز اول جنگ دوازده روزه خیلی خوب بودیم، اما در روزهای آخر به مشکل خوردیم. انتقادی که به خودمان داشتیم، این بود که دستگاههای امنیتی ما باید قویتر از این عمل میکردند. در مقایسه میان تهران و لبنان، حجم درگیریها خیلی ناچیز بود، اما ما آماده نبودیم و به اندازه کافی آموزش ندیده بودیم.
جنگ ترس دارد و در شرایطی که بسیاری از دفاتر رسانهای در تهران تعطیل شده بودند، ما در دفتر روزنامه میخوابیدیم. مردم عادی را نمیشود نقد کرد ولی رسانه را باید نقد کنیم. به خاطر هزینهای که نظام برای شما داده، باید در چنین شرایطی حضور داشته باشید.
من دوباره همراه با فاطمیون به سوریه رفتم. سوریه درواقع با رسانه باخت. رسانهها میگفتند کشور فروپاشیده و واقعا هم ازبین رفت. در ایام جنگ دوازده روزه هم میشنیدم که میگفتند تهران را گرفتند و نظام فروریخته است، درحالی که دیدیم چنین نبود. جنگ اول ما جنگ رسانه است. اگر مسئولان ما رسانه را تحویل بگیرند، باید متوجه باشید که حرف اول را میزند. اگر رسانه نباشد، خیلی راحت فرومی پاشیم. ما باید روایت اول را میداشتیم، اما رسانه ما به اندازه کافی در جنگ نبود. غیرنظامیان و مردم باید به پناهگاه بروند و در خانه هایشان بمانند، به آنها کاری نداریم، اما اهالی رسانه باید در مرکز باقی بمانند. خارج شدن مردم از شهرها عادی بود، اما اگر رسانه میدان را خالی کند، رسانههای دیگر روایت خواهند کرد.
وحید بیات
عکاس و خبرنگار روزنامه قدس و خبرگزاری دانشجو
بین جلسه خبری در منطقه خادر شاندیز در حال عکاسی بودم که شنیدم فرودگاه مشهد را زدند. با وجودی که در دورترین نقطه بودم، موتورسیکلتی کرایه کردم و خودم را خیلی زود به محل رساندم. به شدت هم صدای ریزپرندهها و پدافندها میآمد. صدای خیلی عجیبی بود. در آن شرایط وظیفه خبرنگاری که در محل حضور دارد، اول بیان حقیقت و دوم دعوت به آرامش مردم است؛ زیرا در بی خبری شایعات به سرعت قوت میگیرند. پس از روایت این اتفاق، چون پیش بینی میکردیم کانون حملات تهران است، برای انعکاس و روایت جنگ با همکاران راهی تهران شدم. چیزی که مرا به تهران کشاند، همت برای روایت اول از حوادث بود تا رسانههای معاند، گزارشگر اصلی نباشند. هم عکاسی میکردم و هم خبرنگار بودم. هرجا را میزد، چند لحظه بعد همان جا بودیم. اتفاقات زیاد بودند.
در آن ایام جی پی اسها قطع بودند. در شهر تهران، حرکت برای ما خیلی سخت بود. این چالش جدی ما بود. مردم بسیار کمی هم در خیابانها رفت وآمد میکردند و گاهی هیچ کس را پیدا نمیکردیم که آدرس مناطق آسیب دیده را بپرسیم. به علاوه باید تلاش میکردیم به سرعت به محل آسیب دیده برسیم که اغلب از روی نشانه گذاریها خیابانها را طی میکردیم.
اگرچه مدارکمان برای ورود به مکانها کامل بود، گاهی مانع حضورمان در برخی مراکز میشدند و حق هم داشتند؛ چون این قدر میزان نفوذ زیاد بود که امنیت در خطر بود. مناطقی را هم رفتیم که نیروهای امنیتی، مانع کار ما و عکاسی شدند که البته ما هم همکاری کردیم.
روزی که وارد شهری میشدیم، دودی را مشاهده میکردیم که احتمال داده میشد انفجاری رخ داده باشد، اما نزدیک که میشدیم، میدیدیم زبالهها را آتش زده بودند تا رعب و وحشت ایجاد کنند. برخی مکانها را به چشم دیدیم که چطور باعث ایجاد نگرانی مردم میشدند و عملیات روانی دشمن بود.
البته ما رسانهها هم مقصر هستیم. همه باهم باید در آگاه سازی و فرهنگ سازی تلاش کنند، اما این اقدام انجام نشده است. فقط مسئولان مقصر نیستند، گاهی مردم هم مقصرند؛ برای مثال رفتار درست این است که به محل حادثه نروید. باید برنامه تولید میکردیم که نکردیم. من در حوادث و بحرانهای زیادی حضور داشتم. سال ۸۸ در عملیات تروریستی در عراق مجروح شدم. در مرگهای کرونا گزارشگری کردم، در بندر شهیدرجایی بودم. روحیهای قوی برای حضور در حوادث دارم، ولی روزی که در قطعه شهدای ۴۲ جنگ حاضر شدیم، آن چنان غم انگیز بود که تحملش برای من سخت بود. مشاهده پیکرهایی که کنار هم در صف تدفین بودند، خیلی سخت بود. تجربه بی مانندی بود. احساس متفاوتی هم داشتم. تصورش را بکنید؛ خیلی سخت است که با این قدرت، توان نظامی و نیروهای ماهر این طور شهید و هزینه بدهیم و عزیزان ما این گونه پرپر بشوند. نکته دیگر همزادپنداری با خانوادهها بود. دیدن جسد بچهها وقتی خودت بچه داری، قابل تحمل نیست.
احسان رحیم زاده
خبرنگار سرویس فرهنگی خبرنگاری ایرنا تهران
من چند روز اول جنگ را تهران بودم و در حال کار کردن بودیم. شرایط خیلی سخت و دفتر خبرگزاری ما هم در مرکز شهر بود و صحبتهایی مبنی براین مطرح میشد که رژیم صهیونیستی احتمالا بعد از صداوسیما به سراغ خبرگزاریها بیاید -شاید هم آمدند و پدافند موفق کرده باشد-، اما درنهایت ما دورکار شدیم. تعداد محدودی نیرو در دفتر مانده بودند ولی کار تعطیل نبود. من هم که چندروزی را به مشهد آمدم، همچنان در گروه هنری بیست وچهارساعته مشغول تولید بودیم. ما رسالت اطلاع رسانی خود را انجام میدادیم؛ مثلا اطلاع از تعطیلی برنامهها و درمقابل خبررسانی از برگزاری برنامههای دیگر را ادامه دادیم. همه این موارد برای تقویت روحیه مردم و حس ملی لازم بود. پارهای برنامههای فرهنگی و هنری همچنان انجام میگرفت. صحبتهای هنرمندان را منعکس میکردیم که در افزایش حس وطن دوستی و امیدواری مؤثر بود.
برخی تصور میکنند جنگ فقط اخبار نظامی است، درحالی که این طور نیست. همه افراد هنری و فرهنگی را هم درگیر میکند.
تجربه من از روزهای جنگ این بود که اخبار جعلی و فیک نیوزها به شدت رشد میکنند که این مسئله حاصل عملکرد نادرست رسانههای داخلی و رسانههای خارجی است. چون افراد در زمان ترس و هیجانهای شدید، قدرت تشخیص خود را از دست میدهند. شرایطی شبیه دوران شیوع کرونا؛ چون میترسیدند، هر دروغی را باور میکردند و بازار شایعات و اخبار جعلی داغ بود. در این دوران جنگ دوازده روزه هم این قدر سرعت عمل تیمهای فیک نیوزها زیاد بود که رسانههای رسمی ما به گرد آنها نمیرسیدند. به نظرم باید فکری به حال این مسئله بشود که در شرایط مشابه بشود آنها را کنترل کرد.
قطع شدن اینترنت به مردم خیلی لطمه وارد کرد. اگر اینترنت بود، مردم میتوانستند اخبار داخلی را دریافت کنند، اما به سراغ شبکههای ماهوارهای رفتند و آنها صدای غالب شدند. ما باید رسانههای قوی و مستقلی داشته باشیم؛ چون مردم حرف آنان را بهتر باور میکنند و از تجربیات دوستانی که در این شرایط کار کردهاند، استفاده میکنند.
آنچه در این ایام خیلی زیبا بود، هم بستگی ملی خیلی خوب بین مردم بود. همه مردم یکدل شده بودند و به هم کمک میکردند. هیچ تجمع اعتراض آمیزی شکل نگرفت. افراد از جناحهای مختلف حول وطن گردهم آمده بودند و بخشی از آن حاصل کار رسانهها هم بود. اینکه هنرمندان پای کار آمدند هم خیلی مهم بود؛ یعنی کنار رژیم صهیونیستی قرار نگرفتند. در همه حوزههای هنری، فعالیتهای وطن دوستی بسیاری شکل گرفت. از کلیپ و کاریکاتور گرفته تا موسیقی و همه اینها هم بستگی را حفظ کرد.